سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد

نجوا با شهیدان

 

 

شهیدان بی خبران عین خبرند . شهیدان جلیس حقّند و انیس ربّ . حیرت در عظموت جلال هوی مطلق و شرب مدام « شراباً طهورا » رزق عندیت شهیدان است که خویش را عُقر راهِ هو نموده اند . شهیدان خود را به او فروختند و او را خریدند که او شدند . « همه از دست شد و او شده است *** انا و انت و هو ، هو شده است » آن که سفر از خلق به سوی حق می کند سالک است ، اما آنکه از حق به خلق می رسد ، شاهد ، لذا فرق سالک و شاهد فرق بین تشنه و آب است ، پس آن محتاج است و این مشتاق . شهیدان مشهود شهیدانند . شهید حقیقی یعنی علّی عالی أعلی ، و علی یعنی درد . شهیدان را شهد شیرین شهادت ، نوش است و غفلت از توحید صمدی قرآنی ، نیش . شهیدان مظاهر اسم شریف « آه » اند . طوالع شهیدان را جمال یار تشکیل می دهد و غوارب آنان را جلال دلبر ، تا یار کِه را خواهد و میلش به کِه باشد . شهید و شهادت را با اینکه از ماد? شهد و حضور است ، با غیب و نهان سَر و سِرّ است ، پس شهیدان غایبانند که در عین حضور غایبند و در عین غیبت شاهد و حاضرند ، پس هر شهیدی غایب است ، لذا آنکه مولای شهیدان است غایب آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که شاهد غایب و مشهود مکتوم است و این حقیقت است ، همان سِرّ مستسّر شیعه آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که شیعه به آن مفتخر است و دائماً در ظهور فرج او منتظَر . شهید علی الاطلاق قائم غایب آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است سِرّ تام است و غیبت او اسم اعظم غیب است و هر کس شبیه او گردد حظّی از غیب می برد و غایب می شود . پس ای عزیز بکوش که به این اسم اعظم تقّرب یابی که تشبّه به او تشبّه به إلهِ اوست و همین معنی سِرّ وصول به فلسفه است ، پس فلسفه ی شهادت تشبّه به «هُو الاوّل و الآخر و الظّاهِر و الباطِن» است. شهید یا بدون بدن عنصری است و یا با بدن عنصری است ، آن در جهاد اصغر است و این در جهاد اکبر ، آن را موت طبیعی است و این را موت ارادی ، آن را یکبار شهادت نصیب شد و این را هر روز ، آن یکی با شهادت آرمیده است و این یکی با شهادت هر روز آشفته تر ، آن یکی را لذت وصول است و این یکی را درد حضور ، آن یکی می خندد و این یکی می گرید ، آن یکی رفت تا بر نگردد و این یکی آمد که برگردد و برگرداند ، آن یکی لذت دل می برد و این یکی خون دل می خورد ، آن یکی آبرو کسب می کند و این یکی آبرو می دهد ، آن یکی را همه دوست دارند و این یکی را دشمن ، آن را موت اخضر است و این را موت اسود ، آن یکی در لقای یار در قهقه ی مستانه به رزق عندیت مرزوق است و این یکی در مقابل قهقه ی مستانه ی دشمنان در خون دل دست و پا می زند ، آن مقتول فی سبیل الله است و این شهید فی الله ، آن مقتول دشمن است و این مقتول عشق یار ، آن دشمن را می کشد و این خود را ، آن خود را می سازد و این خود را می سوزاند ، آن خون دل می دهد و این خون دل می خورد ، آن به سوی ولایت می رود و این خود ولایت می شود ، آن درمان می خواهد و این درد ، آن راه را رفته و این خود راه می شود که دیگران در او می روند ، آن را می برند و این را می برد ؛ خلاصه آن مقتول هست و این مشهود و خنک آن که مقتول مشهود و غایب حاضر است .  

نمی دانم چه بگویم اگر خود اهل دردی که می دانی زیرا که :

آن کس که ز کوی آشنایی است داند که متاع ما کجایی

لذا سوز و آه و غم و اندوه است که از روی درد است . خود دانی .

الهی ! ما را با همین درد بمیران و با همین درد با دردمندان حقیقی ات محشور کن .

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/6/6ساعت 3:1 عصر توسط س ع ت نظرات ( ) |


 Design By : Pichak