سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد

همه داشتند سوار قایق می شدند . می خواستیم برویم عملیات .
یکی از بچه ها ، چند ماهی دست کوموله ها اسیر بود.
هنوز جای شکنجه رو بدنش بود .
وقتی سوار قایق شد ، داد زد :پدرشون در میاریم . انتقام می گیریم .
تا شنید گفت : تو نمی خواد بیای ما واسه انتقام جایی نمی ریم .


یادگاران / کتاب باکری





نوشته شده در پنج شنبه 88/7/9ساعت 3:34 عصر توسط س ع ت نظرات ( ) |


 Design By : Pichak