در این دل شکسته به غیر از شراره نیست همراه من به جز جگر پاره پاره نیست می ریزد از دو چشم ترم اشک بی کسی دیگر به آسمان دلم یک ستاره نیست خون خدا تو مرگ مرا از خدا بخواه در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست تاب و توان نمانده که گویم چها گذشت تاب سخن کجا ؟ که توان اشاره نیست ای گوشوار عرش زجا خیز و خود ببین بر گوش دختران تو یک گوشواره نیست یک جرعه آب خورده رباب و هزار حیف شیر آمده به سینه ولی شیرخواره نیست با اشک دیده غسل زیارت نموده ام خوش تر ز قتلگاه تو دارالزیاره نیست با این سکووت خود به خدا می کشی مرا با من سخن بگو ئلم از سنگ خواره نیست سید محسن حسینی
گفتم : نه خودش تلفن کرد . گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد.گفت شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سر حال بود.
گفت : چی رو پانسمان می کنه ، دستش قطع شده
شب رفتیم یزد بیمارستان . به دستش نگاه کردم .
گفتم : خراش کوچیک
خندید گفت: دستم قطع شده سرم که قطع نشده
حاج حسین خرازی
ما مانده ایم و چند تن نیمه جان،تمام
ما مانده ایم و غربت تلخی از ابتدا
تا انتهای وحشت آخر زمان ، تمام
خرچنگ ها محاصره را تنگ کرده اند
امید ماست خدا -بی گمان-،تمام
حاجی! خدا کند که بفهمی چه دیده ایم
از پشت زخمهای دل آسمان ،تمام
این جا هنوز اول خط شروع ماست
پایان انتظار به خون خفته مان،تمام
فرصت گذشته است،مرا هم حلال کن!
شاید شکسته شیشه ی عمر جهان،تمام
تنها صدای خش خش بیسیم بود و بس
تنها صدای اشهد یک نوجوان،تمام
*
ده سال بعد،کار تفحص نتیجه داد
بیسیم تکه تکه و یک استخوان،تمام
حالا کنار تربت حاجی نوشته اند:
گم نام،عشق ما و خدا،بی کران...تمام
Design By : Pichak |